آری !..........
......
روزی که بیایی .........
زیبایی مادینه مرا متجلی میکنی...
زنی که فقط او...
فقط او میتواند ...
قرین و جفت من باشد...
و تنها او ارزش استمرار بخشیدن ...
به نسل مرا دارد...
او میتواند پرم کند...
و از داشتن همراه و قرین سیرابم کند...
..................
تو در کنار من...
در برابر چشمان هوس آلود من...
درپاسخ اشتیاق من...
شراب شوری خواهی شد ...
که مستی و راستی را...
به کامم میریزی...
.......
من چقدر حریص و شهوت آلود...
ترا خواهم دید...
و چقدر دردرونم از این نگاهم...
به محبوبترین بانوی دنیا...
شرم خواهم کرد...
..............
آمیزش قداست تو..
و وقاحت من...
معصومیت و مظلومیت تو...
واشتیاق حریص من...
اغوش گشودن کریمانه تو..
و دستان لرزان پر تمنای من...
شجاعت پرخاشگر تو...
و جبن ملتمسانه من...
.......
سخاوت و آرامش تومرا به وجد می آورد
وتمنای وصال از من..
ترا به دلبری می کشاند...
......
تصرفت خواهم کرد...
ای دیوانه وحشی...
که دنیا ترا ازکام عاشقانه...
محروم ساخته...
و اولین وآخرین کسی خواهم بود ...
که زن بودنت را ...
عاشقانه به او هدیه خواهی داد..
............
ومن لب نوشین تو را...
جرعه جرعه سر خوام کشید...
و آغوش مردانه ام را...
لباس تنت خواهم کرد
........
چشمانت...
رضایت غزال را...
در صید گاه شیر ...
فریاد خواهد زد...
و من غرق در غرور
از شکار تو...
همه عاشقی را...
در کتاب چشمانت خواهم خواند...
................
وصال عاشقانه تو..
باکره ای است که...
از اول خلقت تا آخر...
جز روح من ...
کسی از او کام نخواهد گرفت...
.................
زیبای من...
میدانم که در آن دم...
لقاح جسممان...
کمترین تجلی وصال عاشقانه ما است..
و همان یک دم...
برای زندگی بس است...
...............
چه شیرین است لحظه ای که...
دامنت را به رویم باز کنی...
در تب خلسه و رعشه...
عصاره جانم ...
در شرنگ کامت فوران کند...
و چشمانت فسونگرت ...
همچون فرشتگان معصوم...
اوج لقاح را به روحم ابلاغ کند...
...............
و من...
همچون کودکان...
از رعشه لقاح ...
در آغوشت فرو روم ...
وتوعاشقانه مرادرآغوش بفشاری...
تا شیره جانم را به کامت بکشی...
................
چه تماشايي است ...
زماني كه پيكر بلورينت...
مانند ماهيي بيرون از آب...
در زير جسم پر حرارت من...
به تقلا ...
رقص وصال ميكند...
و دستانت...
دستم را بر روي تن لغزانت مي نشاندو...
جايگاه استقرار شيره جانم را...
لمس ميكند...
و تو با نگاهي مادرانه...
به صورتم خيره مي شوي...
...
........
.
.
.........
:: بازدید از این مطلب : 3029
|
امتیاز مطلب : 170
|
تعداد امتیازدهندگان : 48
|
مجموع امتیاز : 48