بیل و جالیز و عشق
نوشته شده توسط : مهرجو

سن كه بالا ميره ، خوب بعضي از حوادث  نه دقيقا مثل قبل و لي در شرايط شبيه به قبل تكرار ميشه.

مثلا بيشتر وقتا از رنگ و فرم ابر ها مي فهمي كه اين ابر مال بارونه ، برفه ، تگرگه يا خالي بنده...

خوب پيش جوونتر ها افاضه فيض ميكني و چون تا حدودي هم درست گفته اي و دقيقه اي ، ساعتي ، وقتي ... بعداز خرده فرمايشت همون حالت تو هواي محيط پيش مياد ، جل با تجربه بودن را كول ميندازي و حس ميكني كه عقل كلي ....

حالا جوون خوش باور ، باورت ميكنه ، اين بار از هوا نمي پرسه ، از عشق مي پرسه...

حضرت اجل هم بادي به غبغب ميندازه و نظريه افلاطون و ارسطو و ابن سينا و ...تا همين نزديكي ها برتراند راسل و فرويد وچي ميدونم  از اين جرج  مرج و الفرد الكساندر و... از اين قبيل اسم ها سرهم ميكني و اخرش هم عاشقي را محصول ترشح انزيم بخصوصي تو ي نيم خشتك نرو شمال غربي بصل النخاع تلقي ميكني و ... باقي مزخرفات...

عين همين متن بند تنباني بي مزه بنده....

كسي نيست بهت بگه : الاغ ... عشق كه بيل زدن جاليز نيست كه به خاطر يك لقمه قوت لايموت 20 سال از سر تا تهشو بيل زده باشه و جاي سفت و نرم بستان دستت اومده باشه....

عشق ... عشقه....

شبيه هيچي غير خودشم نيست....

.........................

خلاصه كلام

زياد اسمون ريسمون نبافم

اسم محبوبم جوريه كه تركيبش با " خاله" جوردرمياد....

منم خاله .... صداش ميكنم...

اقا من تو عاشقي جلو اين ديووونه كم آوردم

خلاص................................................

 





:: بازدید از این مطلب : 640
|
امتیاز مطلب : 53
|
تعداد امتیازدهندگان : 18
|
مجموع امتیاز : 18
تاریخ انتشار : پنج شنبه 29 بهمن 1388 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: